دکتر در مطب بود که ناگاه صداي در زدن آمد.دکتر:کيست؟بيا تو در را کندي. در باز شد دخترکي با چشمهاي گريان آمد داخل:آقاي دکتر تورو بخدا مادرم حالش بد است دارد از درد ميميرد تو رو خدا بياين درمانش کنيد.دکتر گفت:نميشود دختر جان مادرت بايد بيايد اينجا تا درمانش کنم.دختر گفت آقاي دکتر خواهش ميکنم نميتواند از جايش تکان بخورد.دکتر که با گريه هاي دخترک دلش به رحم آمده بود وسايلش را برداشت و به همراه دخترک به سمت خانه دخترک حرکت کردند.از مادر دخترک تا صبح مراقبت کرد.صبح مادر بيدار شد و دکتر را بالاي سر خود ديد رو به دکتر گفت:چطوري از شما تشکر کنم.دکتر گفت:بايد از دخترتان ممنون باشيد که به دنبال من آمد. مادر گفت : دختر من سالهاست که فوت کرده,و به عکس بالاي سرش اشاره کرد همان بود دخترکي ناز و خوشگل.
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
نظرسنجی
اتفاقات اخیر رپ فارس به نفع رپ است یا به ضرر آن؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت