من اگر ديوانه ام
با زندگي بيگانه ام
مستم اگر يا گيج و سرگردان و مدهوشم
اگر بي صاحب و بي چيز و ناراحت
خراب اندر خراب و خانه بر دوشم
اگر فرياد منطق هيچ تاثيري ندارد
در دل تاريك و گنگ و لال و صاحب مرده ي گوشم
به مرگ مادرم: مردم
شما اي مردم عادي
كه من احساس انساني خود را
بر سرشك ساده ي رنج فلاكت بارتان
بي شبه مديونم
ميان موج وحشتناكي از بيداد اين دنيا
در اعماق دل آغشته با خونم
هزار درد دارم
درد دارم .........