يك روز كه مرده بودم اندر خود زيست
گفتم به خدا.كه اين خدا. در خود كيست؟
گفتا كه در آن خودي كه سرمايه ي هست
در سنگر عشق جويد اندر خود نيست
گفتم: كه چيست فرق ميان شراب و آب
كاين يك كند خنك دل و آن يك كند كباب
گفتا: آب خنده ي عشق است در سرشك
ليكن شراب نقش سرشك است در سراب